ظهور امام زمان(عج) پنج نشانه حتمی دارد و آن عبارتست از: قیام یمنی، خروج سفیانی، ندای آسمانی، فرورفتن سپاهی در یمن و کشته شدن نفس زکیه.
نـشانه های تخلف ناپذیر ظهور امام مهدی علیه السلام که بی هیچ تردیدی مقارن ظهور آن حضرت رخ خواهند داد و ارتباط گسست ناپذیری با آن دارند، پنج نشانه اند.
بـرخی از این پنج نشانه، اندکی پیش از ظهور و برخی چند ماه پس از آمدن آن گرامی و برخی اندکی پیش از قیام نجات بخش و جهانی آن حضرت، پدیدار خواهند شد.
در ایـن مـورد، روایـات بـسـیـاری وارد شده است که با اندک تفاوت در ترتیب پیدایش این علایم و نشانه ها، آنها را نشان می دهد. نـخست، برخی از روایات را که این علایم پنجگانه را به صورت کوتاه ترسیم می کـنـد مـی آوریـم، آنگاه هر کدام از آن نشانه ها را با توضیحی که در روایات در مورد آن آمده و تفسیر مناسبی که به ذهن می رسد، ترسیم می نماییم.
اهل کتاب از یهود و نصارا این معرکه جنگی را بس عظیم و خطرناک میدانند که در پایان تاریخ بشر اتفاق خواهد افتاد.
"هرمجدون" کلمهای است مشتق از "هر" به معنای کوه، "مجدوّ" که اسم وادی یا کوه کوچکی در شمال فلسطین است. اهل کتاب گمان میکنند مساحت معرکه این جنگ از منطقه مجدو، در شمال فلسطین تا ایدوم در جنوب امتداد دارد (حدود دویست مایل)(شبکه معلومات،ص4).
ادامه مطلب...ظهور «سفیانی» همانند ظهور «دجّال» نیز در بسیاری از منابع حدیث شیعه و اهل تسنّن به عنوان یکی از نشانه های ظهور مصلح بزرگ جهانی، و یا به عنوان یکی از حوادث آخر زمان، آمده است. [1]
گرچه از بعضی روایات بر می آید که «سفیانی» شخص معیّنی از آل ابوسفیان و فرزندان او است; ولی از پاره ای دیگر استفاده می شود که سفیانی منحصر به یک فرد نبوده بلکه اشاره به صفات و برنامه های مشخصی است که در طول تاریخ افراد زیادی مظهر آن بوده اند.
از جمله در روایتی از امام علی بن الحسین(علیه السلام) نقل شده:
«امر السّفیانی حتم من اللّه ولایکون قائم الاّ بسفیانی» [2]؛ ظهور سفیانی از مسائل حتمی و مسلّم است: و در برابر هر قیام کننده ای یک سفیانی وجود دارد!»
هنگامی که سخن از «دجّال» به میان می آید، معمولا طبق یک سابقه ذهنی عامیانه، فقط ذهنها متوجّه شخص معیّن یک چشمی می شود که با جثّه افسانه ای و مرکب افسانه ای تر، با برنامه ای مخصوص به خود پیش از آن انقلاب بزرگ مهدی ظهور خواهد کرد.
ولی همانگونه که از ریشه لغت دجّال از یک سو [1] و از منابع حدیث از سوی دیگر استفاده می شود، دجّال منحصر به یک فرد نیست بلکه عنوانی است کلّی برای افراد پر تزویر و حیله گر; و پر مکر و فریب و حقّه باز که برای کشیدن توده های مردم به دنبال خود از هر وسیله ای استفاده می کنند، و بر سر راه هر انقلاب سازنده ای که در ابعاد مختلف صورت می گیرد ظاهر می شوند.
در حدیث معروفی که از صحیح «ترمذی» نقل شده می خوانیم که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)فرمود: «انه لم یکن نبی بعد نوح الا انذر قومه الدجال و انی انذر کموه[2]؛ هر پیامبری بعد از نوح قوم خود را از فتنه دجال بر حذر داشت، من نیز شما را بر حذر می دارم!»
مسلّماً انبیای پیشین به مردم عصر خود نسبت به فتنه دجّالی که در آخر زمان آشکار می شود و هزاران سال با آنها فاصله دارد هشدار نمی دادند. بخصوص که در پایان حدیث می خوانیم:
ازخواسته های نامعقول و نابجای گروهى از بنى اسرائیل این بود که اگر حضرت موسى علیه السلام مى خواهد به گفتار او ایمان آورند، باید خدا را به آن ها نشان دهد تا خدا را با چشم ظاهر ببینند!
خواسته هاى عجیب و بهانه گیرى هاى بى اساس
بنى اسرائیل که سالیان متمادى تحت سلطه و استعمار فرعون قرار داشتند و در طول زمان نیز ساختار فکرى و ذهنى شان به همین گونه شکل گرفته بود، با آزادى و ارمغانى که حضرت موسى علیه السلام برایشان آورده بود، کمتر تناسب داشت. آنان کمتر نوآورى و تغییرى را در خود مى پذیرفتند. ارزش ها و باورهاى دوره فرزند کشى فرعون، به اندازه ای عمقى و ساختارى بود که آثار و بقایاى آن همچنان باقى مانده بود.
آن ها نسبت به حضرت موسى علیه السلام که جهت خلاصى ایشان از استعمار فرعونى بسیار زجر کشیده هیچ علاقه و ابراز محبتى نشان ندادند و آزار و اذیت آن حضرت را به حد اعلى رساندند و هر چه حضرت موسى علیه السلام براى آسایش و راحتى آن ها انجام مى داد یا از خداوند بزرگ تقاضاى انجام آن را مى نمود، دوباره آن ها درخواست جدیدى مطرح مى کردند و بهانه جدیدى مى تراشیدند: « وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ»؛ « و (نیز به یاد آورید) هنگامی را که گفتید: ای موسی! ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد؛ مگر اینکه خدا را آشکارا (با چشم خود) ببینیم! پس صاعقه شما را گرفت؛ در حالی که تماشا می کردید».(1)
ازخواسته های نامعقول و نابجای گروهى از بنى اسرائیل این بود که اگر حضرت موسى علیه السلام مى خواهد به گفتار او ایمان آورند، باید خدا را به آن ها نشان دهد تا خدا را با چشم ظاهر ببینند! این درخواست عجیب نشان داد که این قوم از آنچه تصور مى شد، پا را فراتر گذاشته بودند. آن ها جمله اى بر زبان آوردند که به دنبال آن صاعقه اى خیره کننده بر کوه زد؛ به طورى که با مشاهده آن صاعقه بر زمین افتادند و جان دادند.(2)